معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین – (ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند.
معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار که اصل تو هستند هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار.
و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر 3 نفر حسین بن علی – عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند[.
حسین بن علی شخصی است که اهل عراق او را رها نکنند و او را وادار به خروج می کنند اگر خروج کرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر که با تو خویشی نزدیک دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است.
اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می کند.
ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج کرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا کن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ کن.
معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند کرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود که اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اکثر مسلمان بود معاویه در این نصایح کاملا پیش بینی کرده بود که اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار کند و دست خود را به خون آغشته کند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال کند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته کرد . معاویه فردی زیرک بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی کند بر عکس یزید که اولا جوان بود ثانیا مردی بود که اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و کاری کرد که در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد.
بعد از اینکه معاویه در نیمه رجب سال 60هـ.ق به درک رسید یزید به حاکم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بیگرد و اگر بیعت نکردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت کرد امام بعد از سه روز حرکت کرد. (علتش را انشاءالله در تاریخ واقعه کربلا تا شهادت خواهیم گفت) و به مکه هجرت نمود و شاید فکر شود که هجرت بدین جهت بوده است که مکه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلکه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام کرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید که امام حاضر به بیعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسین سوم شعبان وارد مکه شد و ماههای شعبان ، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مکه ماند ماههایی مهم که مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینکه 8 ذی الحجه رسید و مردم که برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواهند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می کند من می خواهم به طرف عراق و به سوی کوفه بروم یعنی پشت به حج و کعبه می کند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شکل اعلام می کند.
البته مسئله بیعت مسئله اصلی قیام نیست فقط تأثیرش این بود که جرقه این حادثه عظیم کربلا زده شود.
در آن روز جهان اسلام سه مرکز بزرگ و موثر داشت مدینه که دارالهجرة بود.
شام که دارالخلافه و کوفه که قبلاً دارالخلیفه بود و امیرالمومنین علی (ع) در آنجا مرکز حکومت خود قرار داده بود.
بعلاوه کوفه شهری جدید التّأسیس بود که بوسیله سربازان اسلام در زمان عمر بن الخطاب ساخته شد و آنرا سربازخانه اسلامی می دانستند، وقتی مردم کوفه می فهمند که امام با یزید بیعت نکرده نامه به امام می نویسد که اگر به کوفه بیائید ما شما را یاری می کنیم و تاریخ قضاوت خواهد کرد که زمینه مساعد بود ولی امام حسین از این فرصت طلائی استفاده نکرد و اگر پاسخ مثبت دهد می دانست کوفیان غیرت ندارند و ناکس هستند و تجربه داشت که به پیامبر(ص) و علی (ع) و امام حسن (ع) خیانت کرده بودند. متأسفانه وقتی این تاریخها بدون تحلیل و فکر خوانده شوند عده ای دیگر فکر خواهند کرد که اگر امام در خانه راحت نشسته و کاری ندارد که به اسلام چه بلائی دارد وارد می شود و فکر می کنند امام را تنها چیزی که حرکت داد دعوت مردم کوفه بوده است در صورتیکه امام حسین آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شد و چون مکه حرم امن الهی است و آنجا امنیت بیشتری وجود دارد لذا امام به مکه شرفیاب شدند ولی نامه کوفیان در 15 رمضان به امام حسین (ع) رسید یعنی یکماه و نیم بعد از اینکه امام نهضت خود را با عدم بیعت شروع نمودند نامه ها به دست امام رسید بنابراین دعوت مردم کوفه موضوع اصلی در این نهضت نبود بلکه در یک امر فرعی دخالت داشت. ماه رجب و شعبان که ایام انجام حج عمره است مردم از اطراف به مکه می آیند و بهتر می توان آنها را ارشاد نمود، بعد از این ایام هم که موسم حجّ تمتع می رسد و فرصت مناسبی برای تبلیغ است.
بنابراین حداکثر تاثیر مردم کوفه در این حادثه عظیم کربلا این بود که امام مکه را مرکز قرار نداد به سوی کوفه برود وتاثیر دیگرش این بودکه امام پیشنهاد عباس را نپذیرد چون گفته بود امام کوفیان ناکس هستند یا به یمن برو یا به کوهستانهای آنجا پناه ببر یا اینکه دیگر به مدینه برنگرد.
امام هم مطلع شدند که اگر در مکه بمانند ممکن است در همان حال احرام که قاعدتاً کسی مسلح نیست، مامورین یزید خون حضرت را بریزند و هتک حرمت خانه خداوند شود و حرمت حج و اسلام شکسته شود و هم اینکه فرزند پیامبر را در حالت عبادت در حریم خانه فرا به شهادت برسانند از همه مهمتر، خون حضرت سیدالشهدا هدر می رفت و بعد هم شایع می کردند که حسین با شخصی اختلافی جزئی داشته و او هم حضرت را کشت و مردم جاهل آن زمان هم قبول می کردند مسئله دیگر اگر کوفه هم صد در صد اتفاق آراء داشتند و خیانت نمی ورزیدند احتمال صدرصد نمی توانستیم بدهیم که امام پیروز می شدند چون تمام مسلمانان که مردم کوفه نبودند اگر مردم شام را که قطعاً و یقیناً به آل ابوسفیان وفادار بودند را به تنهایی در نظر بگیریم کافی بود که احتمال پیروزی را تنزل دهد چون همین مردم بودند که در دوران خلافت حضرت علی (ع) توانستند در جنگ صفین با مردم کوفه 18 ماه بجنگند.
توضیح عکس العمل سوم، که مربوط به خود یزید است
امام اگر بیعت می کرد اولاً تثبیت خلافت موروثی بود ثانیاً شخصیت خود یزید است که او فردی فاسق و بدتر از همه متظاهر به فسق بود معاویه و بسیاری از خلفای بنی امیه فاسق بودند ولی یک مطلب را کاملا درک می کردند و می دانستند اگر بخواهند ملک و قدرتشان باقی بماند باید تا حدودی زیاد ، مصالح اسلامی را رعایت کنند و می دانستند اگر میلیونها نفر جمعیت از نژاد های مختلف چه در آسیا، آفریقا و یا اروپا در زیر حکومت واحد در آمده اند فقط به این دلیل است که فکر می کنند خلفای آنها مسلمانند، به قرآن اعتقاد دارند و الا اولین روزی که احساس می کنند که خلیفه خودشان ضد اسلام است ، اعلام استقلال می کردند. معاویه هم شراب می خورد ولی دیده نشده بود در یک مجلس رسمی و علنی شراب خورده یا در حالت مستی وارد شود در حالیکه یزید علناً در مجالس رسمی شراب می خورد و میمون بازی می کرد که حتی برای میمونش کنیه ای به نام اباقیس بود (خصوصیات یزید را در سه عامل مقدس قیام امام حسین(ع) خواهیم گفت) عکس العمل سوم ارزش بسیار بیشتری از دو عامل قبل دارد و به دلیل همین عامل بود که این نهضت شایستگی پیدا کرد که برای همیشه زنده بماند و چون نهضتهای والاتر از نظر تعداد و مسائل دیگر بود مثل همین جنگ ایران و عراق و خود بچه رزمندگان که در صحنه بودند خون و شهادت و آوارگی و … را دیدند الآن بعد از چندین سال بعد از جنگ آن را آهسته به باد فراموشی سپرده اند. بنابراین اگر از امام بیعت هم نمی خواستند یا از او دعوت نمی کردند باز امام قیام نمی کردند و ساکت نمی شد چون امام فطرتاً شخصیتی منتقد، معترض، انقلابی و قائم نسبت به فسادهای جامعه داشتند.
دو جنبه قیام عاشورا
حادثه و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد؛ یک صفحه سفید و نورانی و دیگری صفحه ای سیاه و ظلمانی، که هر دو صفحه در صحنه روزگار، بی نظیر است.
صفحه ظلمانی از آن نظر که در آن فقط جنایت دیده می شود که شاید به جای حادثه بهتر باشد فاجعه بنامیم. آب ندادن به انسانها را می بینیم، شلاق زدن زن و بچه اسیر و تشنه را می بینیم، سوار کردن اسیر بر شتر بی جهاز را می بینیم، ترساندن زن و بچه های یتیم و آتش زدن خیمه های آنها را می بینیم، عریان کردن سر بهترین زنان عالم را می بینیم که جانیان آن یزید بن زیاد و عمرسعد و شمر و خولی و حرمله و …هستند.
در دنیا جنگهای بسیاری دیده شده مانند جنگهای صلیبی، جنگ اروپائیان در اندلس ،کشتار آمریکائیان در ویتنام و ... ولی این طور فاجعه ای دیده نشده که اهل بیت و دوستان و بزرگان خود را اینگونه به شهادت برسانند.
صفحه نورانی آن که مقدّس و دارای درس اخلاقی ولی گریه آور است افتخارات امام، یارانشان و اسراء است که چگونه ایثار و فداکاری را برای بشریت به ارمغان آورده اند، این صفحه بحدی نورانی است که دستگاه بنی امیه به اشتباه خود پی برد و هر کدام تقصیر را به گردن دیگری انداخت، دیدند که پیکر بی روح حسین(ع) از زنده ایشان برای آنها مزاحم تر است.
تربت مرقد امام، کعبه صاحبدلان شد بطوریکه زینب(س) فرمود:
"کدکیدک ، واسع سعیک ، ناصب جهدک فو لله لاتمحوذکرنا، ولا تمیت و حینا":
"هر نقشه ای که داری ، بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر مرا بکشی ، برادرم زندگیش طوری دیگر است او نَمُرد بلکه زنده تر شد.حتی خود امام در شب عاشورا می فرماید: من یارانی در جهان بهتر از یاران خود سراغ ندارم و شما را بر یاران جنگ بدر که یاران پیغمبر(ص) بودند ترجیح می دهم. اشخاص نورانی کننده این صفحه امام حسین (ع)، حضرت اباالفضل (ع)، علی اکبر(ع)، علی اصغر(ع)، حبیب بن مظاهر ، زهیر، مسلم بنی عقیل و مسلم بن عوسجه هستند
ماهیّت قیام حسینی
یکی از مسائل در مورد نهضت امام حسین(ع) این است که ماهیّت این نهضت چه بوده است؟ چون نهضتها هم مانند پدیده های طبیعی ماهیِتهای مختلفی دارند. یک شیء را اگر بخواهیم بشناسیم؛ یا به علل فاعلی آن می شناسیم، یا به علل غائی آن (که امروزه شناخت علل غائی را چندان قبول ندارند.)، یا به علل مادّی آن یعنی اجزاء و عناصر تشکیل دهنده ء آن، و یا به علّتصوری آن، یعنی به وضع و شکل و خصوصیّتی که در مجموع پیدا کرده است.اگر نهضتی را هم بخواهیم بشناسیم، ماهیّتش را بخواهیم بدست آوریم؛ ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم تا آنها را نشناسیم ماهیّت این نهضت را نمی شناسیم (شناخت علل فاعلی). بعد باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهائی، چه عملیّاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیّاتی که صورت گرفته است، مجموعاً چه شکلی پیدا کرده است؟
نهضت امام حسین(ع) یک انقلاب بود و نه انفجار
یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین(ع) مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار (یک عمل ناآگاهانه و حساب ـ نظیر انفجارهائی که برای برخی از انسانها پیدا می شود بطوریکه در شرایطی قرار می کیرد که در حالی که هرگز نمی خواهد فلان حرف را بزند، ولا یکمرتبه می بیند ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هر چه که حتّی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید) بود؟ اسلام، به انقلاب انفجاری ذرّه ای معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است. جریان امام حسین(ع) نیز یک کار ناآگاهانه و یا یک انقلاب انفجاری نبود! گفته های خود امام حسین(ع) ـ که نه تنها از آغاز این نهضت بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود ـ، نامه هایی که میان او و معاویه مبادله شده است و .... نشان می دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده، انقلاب است امّا نه انفجار. انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجاری.
انتخاب و آزادی
از جمله خصوصیّات امام حسین(ع) این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمی دهد که قیامشان حالت انفجاری داشته باشد؟ چرا که امام (ع) در هر فرصتی می خواهداصحابش را به بهانه ای مرخّص بکند. هی به آنها می گوید :آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیّه خطر دارد. حتّی در شب عاشورا نیز با زبان خاصّی با آنها صحبت می کند:
" من اصابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همهء شما تشکّر می کنم ، از همه تانممنونم. اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و...."
امام (ع) همه راه ها را نیز نشان می دهد؛ تاریکی شب، برداشتن بیعت از دوش اصحابشان و ... ، یعنی فقط آ زادی و انتخاب. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیهء دشمن یا دوست بکند، امام(ع) را انتخاب کنید. این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد.
ماهیّت عکس العملی منفی ِ نهضت
قیام امام حسین(ع) از آن پدیده های چند ماهیّتی است، چون عوامل مختلفی در آن تأثیر داشته است. مثلاً یک نهضت می تواند ماهیّت عکس العملی داشته باشد، یهنی صرفاً عکس العمل باشد؛ می تواند ماهیّت آغازگری داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیّت عکس العملی داشته باشد، می تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک جریان.
یکی از عواملی که به یک اعتبار (از نظر زمانی) اوّلین عامل است: عامل تقاضای بیعت(با یزید) است، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنّتی است که برا ی اوّلین بار به وسیلهء معاویه می خواست پایه گذاری شود. در اینجا آنها از امام حسین(ع) بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه شان یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین(ع) نیز عکس العمل نشان می دهد، یک عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم.
عمل امام حسین (ع) عملی منفی، امّا از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعهء خویش مواجه می شود با تقاضاهائی که به شکلهای مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی "تقوا".
ماهیّت عکس العملی مثبتِ نهضت
عامل دیگری هم در اینجا وجود داشت که باز ماهیّت نهضت حسینی از آن نظر، ماهیّت عکس العملی است ولی عکس العمل مثبت نه منفی.
معاویه از دنیا می رود. مردم کوفه ای که در بیست سال قبل از این حادثه، لااقل پنج سال علی(ع) در این شهر زندگی کرده است و هنوز آثار تعالیم و تربیت علی(ع) به کلی از میان نرفته است ( البتّه خیلی تصفیه شده اند، بسیاری از سران، بزرگان و مردان اینها: حُجر بن عُدی ها، عَمرو بن حمق خُزاعی ها، رُشَید هَجَری ها و میثم تَمّارها ار از میان برده اند برای اینکه این شهر را از اندیشه و فکر علی، از احساسات به نفع علی خالی بکنند؛ ولی باز هنوز اثر این تعلیمات هست) تا معاویه می میرد، به خود می آیند، دور همدیگر جمع می شوند که اکنون از فرصت باید استفاده کرد، نباید گذاشت فرصت به پسرش یزید برسد، ما حسین بن علی داریم، امام بر حقّ ما حسین بن علی است، ما الآن باید آماده باشیم و او را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبی در اینجا در ابتدا به وجود آوریم، بعد هم خلافت را خلافت اسلامی بکنیم.
"کوفه" اصلاً اردوگاه بوده است، از اوّل هم به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطّاب ساخته شد، قبلاً "حیره" بود. این شهر را سعد وقّاص ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند و در واقع همان اردو، در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک نظر قویترین شهرهای عالم بود.
مردم این شهر از امام حسین(ع) دعوت می کنند، نه یک نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجهزار نفر و نه ده هزار نفر بلکه حدود هجده هزار نامه می رسدکه بعضی از این نامه ها راچند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در جمع شاید حدود صدهزار نفر به او نامه نوشته اند.
اینجا عکس العمل امام چه باید باشد؟ حجّت بر او تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیّت عملش، ماهیّت تعاون. یهنی مسلمانانی قیام کرده اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اگر هجده هزار نامهء مردم کوفه رفته بود به مدینه و مکّه ( و بخصوص به مکّه) نزد امام حسین(ع) و ایشان جواب مثبت نمی داد، تاریخ، امام حسین(ع) را ملامت می کرد که اگر رفته بود، ریشهء یزید و یزیدیها کنده شده بود و از بین رفته بود؛ کوفه اردوگاه مسلمین با مردم شجاع، کوفه ای که پنج سال علی (ع) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی و یتیمهائی که علی بزرگ کرده و بیوه هائی که علی از آنها سرپرستی کرده است زنده هستند و هنوز صدای علی در گوش مردم این شهر است، امام حسین(ع) جبن به خرج داد و ترسید که به آنجا نرفت، اگر می رفت در دنیای اسلام انقلاب می شد و ...، اینست که اینجا تکلیف اینگونه ایجاب می کتد که همینکه آنها می کویند ما آماده ایم، امام می گوید من آماده هستم.
برگرفته از کتاب حماسهء حسینی، اثر: متفکّر شهید استاد مطهّری
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.
اسما او را در پارچهاى سپیدپیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت .(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل , فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر)(4) که به عربى (حسین ) خوانده میشود نام بگذار.(5)
چون على براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .
و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هموزن موى سر او نقره صدقه داد.(7)
از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى میگوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را میبوسید ومیفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) میباشد.(8)
انس بن مالک روایت میکند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه میفشرد وآنان را میبویید و میبوسید.(10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف میکند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانههاى خویش نشانده بود و به سوى مامیآمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است .(11)
عالیترین , صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام (ص ) خواند که فرمود: حسین از من و من ازحسینم .(12)
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست .
پدرى که جزبه انصاف حکم نکرد, و جز به طهارت و بندگى نگذرانید, جز خدا ندید و جز خدانخواست و جز خدا نیافت .
پدرى که در زمان حکومتش لحظهاى او را آرام نگذاشتند,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت میکرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکارهمچون برادر بزرگوارش میکوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت .(13)
و به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد وحتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میکرد.
در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت .
بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)
پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند.
امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه وهمکار و همفکر برادرش بود.
چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنجهاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادرنداشت و حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلودهاش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدربزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت .(15)
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأ مور رهبرى جامعه گردید.
امام حسین (ع ) میدید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است , و ازاین حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج میبرد, ولى نمیتوانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت .
امام حسین (ع ) میدانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد,پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش میرساند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر برمیخاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته میشد, و از این کشته شدن هیچ نتیجهاى گرفته نمیشد.
بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفتهاى بزرگ نیفراخت ,جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار میساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
و در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت میگرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامهاى کوبنده براى او نوشت .(16)
معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود وماند تا معاویه درگذشت ...
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند,و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانهاش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند.
به همین منظور, نامهاى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود.
امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17)
آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بیایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمیکند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.
(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) میدانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر درمدینه بماند به قتلش میرسانند, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد.
آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید,در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید.
کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه بسر میبرد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدارامورشان باشد.
امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد.
مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بیسابقهاى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامهاى به امام حسین (ع ) نگاشت وحرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى میشناخت , و بیوفایى و بیدینیشان را درزمان حکومت پدر و برادر دیده بود و میدانست به گفتهها و بیعتشان با مسلم نمیتوان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.
با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند(18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام میخواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.
ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.
(سلام خدا بر او باد).
و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بیایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عدهاى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم .
و این مأ موریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خودو اصحاب و فرزندان و اسیرى خانوادهاش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند.
حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.(19)
و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش میانجامد, ولى او کسى نبود که دربرابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانوادهاش واهمهاى به دل راه دهد.
او آن کس بود که بلا را و شهادت راسعادت میپنداشت .
(سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بودکه عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند.
چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص )و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند.
بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را دراذهان عامه تشدید کرد.
بویژه که خود در طول راه میفرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.(20)
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید.
و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.
غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریهها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .
سرانجام , رفت , و شهادت را دریافت .
نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستارهاى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خونهایشان شنهاى گرم دشت کربلا را لالهباران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناهآلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیدهاید اگر شهادت جانگداز و حماسهآفرین حسین (ع ) به وقوع نمیپیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) میدانستند, و آن گاه اخبار درباریزید و شهوترانیهاى او و عمالش را میشنیدند, چقدر از اسلام متنفر میشدند, زیرااسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.
و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبتبار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیرهخواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکهاى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست .
سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم وپرنتیجه دست یافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت وعظمت انسان ارج میگذارند, همهساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام وشهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم میشمارند, و خلوص خویش را با گریه برمصایب آن بزرگوار ابراز میدارند.
پیشوایان مآلاندیش و معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند.
غیر از این که خود به زیارت مرقدش میشتافتند و عزایش را بر پا میداشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرمودهاند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان .
وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من میخواندم و آن عزیز میگریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود.(21)
و نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بیتابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد.(22)
باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد.(23)
امام صادق (ع ) میفرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال .
همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیدهاى ارزش و فضیلتش بیشتر است .(24)
زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح میدهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریهاپرواز میدهد.
هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش وبازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسهساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن بایددانست که نباید تنها به این زیارتها و گریهها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى میگراید.
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع ), درمییابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است .
اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است : جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت .
گاهى در شبانهروز صدها رکعت نماز میگزاشت .(25)
و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خواندهایم که از دشمنان مهلت خواست تابتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند.
و فرمود: خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم .(26)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.(27)
ابن اثیر در کتاب اسد الغابة مینویسد: کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها.(28)
حسین (ع ) بسیار روزه میگرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتى بابرادرش امام مجتبى (ع ) پیاده به کعبه میرفتند, همه بزرگان و شخصیتهاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه میپیمودند.(29)
احترامى که جامعه براى حسین (ع ) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگى میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمیجست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بیتزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه , او نه کاخهاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمیبستند, و حرم رسول الله (ص ) را براى اوخلوت نمیکردند... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور میفرمود, عدهاى از فقرا بر عباهاى پهن شدهشان نشسته بودند ونانپارههاى خشکى میخوردند, امام حسین (ع ) میگذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (30) خداوند متکبران را دوست نمیدارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید.
آنهاهم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.
حضرت دستور دادهر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (31) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انساندوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى میگوید: چون حسین بن على (ع ) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند,فرمود این پینهها اثر کیسههاى غذایى است که پدرم شبها به دوش میکشید و به خانه زنهاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا میرسانید.(32)
شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان میتوان درداستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشردهاش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این که همه نوع وسایل شهوترانى و کامجویى و کامروایى از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزهاش رابه بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود.
پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکسالعمل کوبندهاى نشان دهد, با حیلهگرى و دروغپردازى و فریبکارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناهآلوده پسرش یزید بکشاند.
حسین بن على (ع ) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزهاى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهیاش را نمایان و علاقهمندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد که درمفاخر آل على (ع ) و دناءت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگارماند.(33)
علائلى در کتاب سمو المعنى مینویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد میکنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساختهاند, یکى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع ) حجم عظیمى است که ابعادبینهایتش هر یک مشخصکننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والاییها و فرازمندیها است .(34)
آرى , مردى که وارث بیکرانگى نبوت محمدى است , مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع ) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س ) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهاى خدایى نباشد.
درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنهانمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم میسازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمامنماى فضیلتها, ب زرگمنشیها, فداکاریها, جانبازیها, خداخواهیها وخداجوییهامیباشد, او به تنهایى میتواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد.
بودن و رفتنش , معنویت و فضیلتهاى انسان را ارجمند نمود.
ـــــــــــــــــ
پینوشتها:
(1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به . ک . اعیان الشیعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شیخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبیر بر وزن حسین , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) کافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - کمال الدین صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در این قسمت روایاتى که در کتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.
(14) تذکرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور که بعضى ازمورخین گفتهاند این موضوع تقریبا در سن ده سالگى امام حسین (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفید, ص 173.
(16) رجال کشى , ص 94 - کشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به منى بروند, و در آن زمان به این حکم استحبابى عمل میکردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند.
(19) کامل الزیارات , ص 68 به بعد - مشیر الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) کامل الزیارات , ص 105.
(22) کامل الزیارات , ص 101.
(23) کامل الزیارات , ص 121.
(24) کامل الزیارات , ص 147.
(25) عقد الفرید, ج 3, ص 143.
(26) ارشاد مفید, ص 214.
(27) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(28) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(29) ذکرى الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئى , ص 241 -انساب الاشراف .
(30) سوره نحل , آیه 22.
(31) تفسیر عیاشى , ج 2, ص 257.
(32) مناقب , ج 2, ص 222.
(33) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(34) از کتاب سمو المعنى , ص 104 به بعد, نقل به معنى شده است
ایام سوگواری حضرت امام حسین (ع)تسلیت باد
بزرگترین مشکلات جهان اسلام از دیدگاه رسول اکرم در خطبه غدیر1
فواید قرائت زیارت عاشورا
حضرت امام صادق(ع) فرموده: هرکس بوسیله خواندن زیارت عاشورا، جدم حسین(ع) را زیارت کند " چه از راه دور یا نزدیک" به خدا قسم خداوند هر حاجت مادی و معنوی داشته باشد به او می دهد.